✔ متفرقه خاطرات دوران مدرسه تون رو اینجا تعریف کنید!

[Charlin]

​

خیلیامون از مدرسه خوشمون نمیاد،خیلیا هم برعکس.​

بعضیام هستن که دقیقا وسط این دو تا گروهن!
کلی تفاوت بین این سه گروه هست؛اما یه شباهت غیر قابل انکار بین اینا هست؛اونم اینه که همه خاطرات خوشی از این دوران دارن.
البته گاهی وقتا هم خدااااایی نکرده،یه(بعضی وقتا چندین و چند تا...زبونم لال) سوتی میدن....مخصوصا تو دوران راهنمایی که همه منتظر سوژه ن برای خندیدن!

اگه وضعیت منو بپرسین،من که سوتی دادم در حد لالیگا...حسابش از دستم در رفته....باید فکر کنم....

خب منم گفتم این خاطراتو با شما هم به اشتراک بذارم...شما هم بیاین بگین....کیف میده!

بگین تا منم بگم!​

 

[Charlin]

امروز سر زنگ ریاضی،کلاس شلوغ بود،منم رفتم سر جای یکی از بچه ها نشستم(البته با اجازش!)چن دقیقه بعد،معلم خواست کلاسو ساکت کنه،یهو داد زد،وحشتناکم داد زد!
منم ترسیدم خواستم برم سر جام،از اون جایی که کف کفشم صافه،یهو سر خوردم و افتادم.کمرم خورد به صندلی نیمکتم،اون جایی که تیزه!
یهو داد زدم آآآآآآآآآیی....ناکار شدمممم....بعدم زدم زیر گریه!خدایی خیلی درد گرفت...هنوزم جاش درد میکنه.بچه ها هم بی معرفتا همونجا وایساده بودن میخندیدن!معلم اومد کمکم کرد،خاک مانتومو تکوند حالمو پرسید،بعد کمک کرد برم سر جام...جاش کبود شد!
در عرض یه ربع زنگ تفریح،همه ی 172 نفر مدرسه فهمیدن چی شده،ولی عوض این که حالمو بپرسن،هی رد میشدن میخندیدن!
خودمم میدونستم که خیلی لوس بازی درآوردم ولی از صمیمی ترین دوستام همچین انتظاری نداشتم!الان باهاشون قهرم که یه ذره بیان منت کشی!

 

[young wolf]

باید فکر کنم تا یادم بیاد

 

[c.c.catch]

من به گزینه ی اول رای دادم.
از مدرسه خیلی بدم میاد چیه بابا چرت و پرت.
درباره خاطره و سوتی هم چیز خاصی الان یادم نیست

 

[Iran 4 Modern Talking]

ااااا ، یادش بخیر ، دوران مدرسه پر بود از خاطرات شیرین و کمی تلخ که این تلخ هاشم به مرور جزو شیرینی های زندگی ادم میشه ..

میخوام براتون از حرکات کثیف و خبیثی که در این دوران داشتیم پرده برداری کنم
5 سال ابتدایی کامل در یک مدرسه بودم .
وقتی رسیدیم دیگه کلاس پنجم یه جورایی بزرگ مدرسه شده بودیم ، منم همیشه مبصر میشدم تو همه دوره ها . نمیدونم چرا همیشه منو انتخاب میکردن !

با یکی از دوستان قدیمیم به نام ایمان که عضو همیشن سایت هم هستش ( @TORNADO ) میرفتیم به کلاس اولی دومی ها که بچه تر بودن گیر میدادیم که ما مامور بهداشت مدرسه ایم ، این چه خوراکیه که داری میخوری!
ساندویچ سوسیس کالباس!!پفک ! بیا بریم دم دفتر
بیچاره ها از ترس قرمز میشدن ، مام میگفتیم بده ساندویچتو تا به ناظم نگفتیم

خلاصه کارمون سالهای اخر شده بود راهزنی تازه واردا ، هر روز هم تو 3 زنگ دلی از عذا در میوردیم

بعععله اینجور این سایت مدیر خبیثی داره

 

[c.c.catch]

عجب مدیران نمونه و گلی داریم ما خدا حفظشون کنه.هه هه هه هه
من کلا یه آدم درونگرا هستم ( طبق فرمایشات یاسین جان ) همیشه منزوی و گوشه گیر بودم به هیچکسم کاری نداشتم حتی به قول شما وقتی بزرگ مدرسه ام بودم به کوچیکا اصلا کاری نداشتم
یادم نمیاد طی دوران تحصیلم مورد انضباطی از من گرفته باشن چه میدونم دعوا و بحث و جدل و درگیری و بزن و بزن و اینا اصلا تو کارم نبود.
همیشه هم تنهایی رو به جمع بودن ترجیح میدادم. شاید یکی از دلایلی که از مدرسه بدم میاد همین باشه.
در کل به همین دلایل که گفتم خاطره ی آنچنانی از مدرسه ندارم.ولی توی دوران دانشگاه یبار یه سوتی خیلی بد دادم تا آخر عمر یادم نمیره.
حالا نمیشه گفت اینجا جاش نیست اما توی دوران مدرسه هرچقدرم فکر میکنم سوتی در خور توجهی ندادم که باهاتون به اشتراک بذارم.
اما باهاتون موافقم هرچقدرم که بد باشه خاطرات جالب و شیکی داشته که فکر کردن بهشونم مایه ی مباهاته.
من بر خلاف شاید خیلیا که میگن وقتی بچه بودیم دوست داشتیم بزرگ بشیم ولی الان که بزرگیم دوست داریم برگردیم به اون دوران بچگی ، توی دوران بچگی دوست داشتم زودتر بزرگ بشم ولی الان که بیست هشت سالمه تا بحال نشده بخوام برگردم به دوران کودکی.اصلا دوست ندارم برگردم به گذشته.

 

[Tamanna M.T Lover]

بله همین امروز سوتی دادم در حدی که نه تنها بچه ها بلکه معلممون پودر شد از خنده ... تو عربی دو نوع فعل ثلاثی داریم ... ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید ... وقت پرسش کلاسی شد معلممون همون اولین نفر صدا زد گلشنی !! بلند شدم یه چندتا سوال پرسید درست جواب دادم بعد آخر سر پرسید انواع فعل ثلاثی رو نام ببر ... خیلی سریع و با اعتماد به نفس گفتم ثلاثی مجرد و ثلاثی متاهل :|

 

[Charlin]

وای تمنا مردم از خنده....خدا نکشتت...

آموزش و پرورش یه برنامه ای ریخته که هر سال که بچه ها میرن کلاس بالاتر،یه ورزشیو به صورت تخصصی باهاشون کار میکنن.پارسال(هفتم)بسکتبال بود امسالم والیباله.
من وقتی میخوام یه کاری انجام بدم،یا همش خراب کاری میکنم،یا جوری انجامش میدم که دهن همه باز بمونه.سوتی امروز من،از نوع ترکیبیه.
معلم ورزش امروز اومد گفت بچه ها میخوایم ساعد کار کنیم.گروهای شیش هفت نفره تشکیل بدین.منم رفتم توی گروهی.قرار شد با دیوار تمرین کنیم.هر کی سه چهار تا میزد بعد میرفت ته صف.
خلاصه،منم رفتم ساعد بزنم.مدرسه مون راهنمایی و ابتدایی با همه و کلاس ابتداییا طبقات بالاست.منم رفتم یه جای خیلی ناجور یعنی زیر پنجره ی اتاق مدیر ابتداییا که طبقه ی دوم و بود و شیش هفت متر از زمین فاصله داشت.بچه ها به زور سه متر میزدن بالا.من هفت مترو زدم.گفتم آخ جون!!!رکوردو زدم(!!!)یهو کج رفت خورد به شیشه ی مدیر ابتداییا بعد شترق!
نصف شیشه ها ریخت تو حیاط نصفش تو اتاق مدیر....
معلم ورزش اومد گوشمو پیچوند(یعنی داشت میکندش)بعد بردم دفتر مدیر راهنماییا(مدیرامون جداس).آقا من همین جوری گریه.هی دعا میخوندم...آیه الکرسی...دهای توسل....زیارت عاشورا......بچه ها جمع شده بودن جلو دفتر.
خدا بچه ها و معلم علومو خیرشون بده وساطت کردن وگرنه باید پول توجیبیمو میدادم خرج شیشه ی جدید!

 

[Tamanna M.T Lover]

عقده ایای ندید بدید حالا مگه همه چی مدرسه هاشون خوبه که گروی یه شیشن ؟؟؟ :|

 

[Charlin]

نه بابا یه پروژکتور میخوان بذارن میگن 80000 تومن بیارید!بخوایم بدیم،منو خواهرم باید 160000 تومن بدیم!!خیلیم منت میذارن!